دلتنگی،تنهایی،غریبگی وبی کسی تنهادوستانم هستند...
که مسلماهیچگاه برایم دلسوزی نخواهندکرد...هیچکدام به دردودلهای شبانه ام گوش نخواهندداد...
این روزهاتنهاجرقه ی نگاهت کافیست که تمام وجودم رابه آتش کشد،قلب بیماروناتوانم دیگرنای تپش ندارد...
میدانم که حقیقت بزودی تسلیم رویاهای زیبایمان خواهدشد،رویاهای شبانه ام راآن اندازه دوست دارم که حتی دربیداری نیزروبه رویم مجسم میشوندومن چه خوش خیالم که تمام لحظات سردوبی روحم راباهمان رویاهارنگین وزیبامیسازم...
به همین دلیل است که درباغ آرزوهایم راکلون زده ام ،روی درش نامت راحک کرده ام...
این یعنی اینکه:آرزوهایم فدایت،دنیایم فدایت...
تمامم رادرتوخلاصه میکنم..
هرروزصبح به امیددیدارت بیدارمیشوم وهرشب به امیداینکه دررویاهایم به دیدنم آیی به خواب میروم...
وآرامش راازمن می ربایند
کنارمی ودست دردست من
لبخندمیزنی ونجواکنان میگویی:
آرام باش...این منم...عشقت...
من باتوام...درکنارت...
وخودنمیدانی که این نیزمنم
لیلی همیشه شکسته ات...
لیلی همیشه چشم به راه...
آرامم میکنی
مرادرآغوش میکشی
ولبانت کامم شیرین میکنند
مراسیراب میکنی ازعشقت...
نوازش هایت رادوست دارم...
بیش ازهرچیزدیگری...
سال نیزاندک اندک به نقطه پایان خویش نزدیک میشود...
امامن...
هرروزبدون ذره ای خستگی...
بدون ذره ای نومیدی...
نامه های تکراریم رابه دست قاصدکان می سپارم...
نامه هایی که ازعاقبتشان بی خبرم...
نامه هایی که تنهامضمونشان این است:
دوستت دارم...
"دوستت دارم"هایی که هیچگاه به پایان نمیرسند...
هرروزرابایادآوری عشقت آغازمیکنم
عشقت لبخندراروی لبانم مینشاند...
عشقت اشک رامهمان چشمانم میکند...
عشقت محبت راهم سفره قلبم میکند...
هرروزرابایادآوری عشقت آغازمیکنم
عشقت لبخندراروی لبانم مینشاند...
عشقت اشک رامهمان چشمانم میکند...
عشقت محبت راهم سفره قلبم میکند...
آنگاه درآسمان وصالت به پروازدرمی آمدم...
آه که چه خوب میشداگرهردم گرمی وجودت راحس میکردم...
آنگاه مطمئناهیچ غمی برایم معنی نمیشد...
باتوآرامم
باتولحظات رارنگی میکنم
باتودنیابهشت میشود
باتووجودم رویایی میشود
باتوقلبم عشق رادرمیابد...
باتوراهی دیارعشق میشوم
باتوهم مسیرمیشوم
باتوهم نفس میشوم
وجودت هرلحظه برایم معنامیشود...
دوریت هیچ درباورم نمیگنجد...
توراتابه ابددوست میدارم...
میخواهم باری دیگر...
طلوع عشق رایادآورباشم...
میخواهم بازهم بگویمت
:دوستت دارم بهترینم....