رزقرمز
رزقرمز

رزقرمز

عشق تو

مهر عشقت خورده بر پیشانی ام


تا ابد در دام تو زندانیم


گرچه چشمانت مرا زنده نمود


در حریم عشق تو قربانی ام


می خورد بر صخره های قلب تو


موجهای این دل طوفانی ام


با نگاه دلکش کوتاه خود


در حصار مرگ می چرخانی ام



       کنارم که هستی

       زمان هم مثل من دستپاچه میشود
       عقربه ها دوتا یکی میپرند
       اما همین که میروی
       تاوان دستپاچگی های
       ساعت را هم من باید بدهم
       جانم را میگیرند ثانیه های بی تو…

کافیست ...


عزیز مهربونم!

چشمانم را بنگری

بیقراری قلبم را

لمس خواهی کرد

مدتهاست به یاد تو

دلتنگی را از چشمانم می بارم...



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.